سعید حبیباله
118سفر ـ اواخر دهه هفتاد بود که به موضوع سفر و گردشگری علاقمند شدم؛ آن روزها متولی آن، سازمانی زیرمجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود به نام ایرانگردی و جهانگردی؛ هر مقام مسئولی هم در آن سازمان قصد ایراد سخن داشت؛ مطلع کلامش این بود: «ایران در بین پنج کشور اول جهان از نظر جاذبههای طبیعی و در میان 10 کشور جهان از نظر جاذبههای تاریخی است.»
آن روزها این بند ثابت همه سخنرانیها باور پذیر بود، چراکه هنوز پای مردم به خارج از ایران باز نشده بود؛ اما اکنون و بعد از 20 و اندی سال داستان کمی فرق کرده است؛ دیگر اهالی سفر میدانند این «پنجمین»ها و «دهمین»ها شعاری سطحی و خام است که تاریخ مصرف آن گذشته است؛ با این حال این شعار محور همه نطقهای امروز مجلس در موافقت و مخالفت وزارتخانه شدن میراث فرهنگی بود...
وزارتخانه یا سازمان؛ مساله این نیست
اینکه تشکیلات میراث فرهنگی و گردشگری، سازمان باشد یا وزراتخانه شاید از منظر سیاسی و مصون ماندن یک سنگر دولتی از گزند مجلسیها موضوعی قابل بحث باشد؛ اما در کلان موضوع افاقهای به حال فعالان بخش و از همه مهمتر صنعت کمرمق گردشگری ایران نمیکند. اینکه از اساس نیاز به گردشگر داریم یا خیر و یا اینکه چگونه تصویر ساختگی و مخدوش شده ایران در جهان را اصلاح کنیم، چندان ارتباط خاصی به سازمان بودن یا وزارتخانه بودن ندارد؛ پس کمی منصف باشیم، مساله گردشگری این نیست.
ظرفیت داریم، جاذبه خیر
جدیترین نقد وارد بر نمایندگان مجلس شورای اسلامی که برای صنعت گردشگری نسخه شفابخش میپیچند، این است که ایران را برای گردشگران جهان جذاب میدانند، غافل از اینکه ما ظرفیتهای گردشگری داریم و نه جاذبه و این دو از اساس با هم فرق دارند.
اینکه جنگل داریم و دریا و یا اینکه بقایای تمدنی 2هزارساله در فلان منطقه کویری، جاذبه گردشگری نیست و تنها ظرفیتی برای توسعه گردشگری به شمار میرود؛ اگر کنار آن ظرفیت تاسیسات گردشگری مانند استراحتگاه، رستوران، هتل، سرویسهای بهداشتی استاندارد و... ایجاد کنیم، میتوان عنوان جاذبه بر آن گذاشت.
با چنین تعریفی حتی بازار تهران هم جاذبه نیست؛ چراکه سرویس بهداشتی عمومی و مناسبی در آن پیدا نمیکنید و برای غذا خوردن در چند رستوران معروف آن باید دستکم یک تا 2 ساعت معطل بمانید.
جایی برای متخصصان نیست
ترکیه، امارات، مالزی، تایلند، اندونزی، ارمنستان و گرجستان و یکی دو کشور دیگر اتفاقی به مقاصد پرطرفدار ایرانیها تبدیل نشدهاند؛ آنها علاوه بر جاذبههای کم و بیششان، کار را به کاردان سپردهاند؛ همان کاری ما چندان وقعی به آن نمینهیم. عدد بسیاری از این کشورها که مقصدهای پرطرفدار گردشگران ایرانی به شمار میروند، دفاتر بازاریابی در ایران داشته و با بهره گرفتن از اهالی فن که از قضا همه هم کارشناسان ایرانی هستند، روز به روز سعی می کنند تصویر روشنتری از کشورشان نزد مردم ایران بسازند. آنها چندان ارتباطی با نهادهای دولتی نداشته و نقطه تمرکزشان روی بازار واقعی یعنی گردشگران و دفاتر مسافرتی است. پرسش اینجاست، اینکه برنامهای برای کمک گرفتن از این متخصصان داشته باشیم، ربطی به سازمان بودن و یا وزارتخانه بودن تشکیلات گردشگری دارد؟
هنوز احساس نیاز به گردشگر پیدا نکردهایم
نه اینکه خودمان را همردیف کشورهایی چون ترکمنستان قرار دهیم که به پشتوانه درآمدهای فروش گاز، نه تنها هیچ برنامهای برای جذب گردشگر ندارد، که حتی با سختگیریهایی، ورود گردشگران به کشور را محدود میکند؛ ما روی کاغذ بیمیل به ورود گردشگر نیستیم اما هنوز احساس نیاز به آن پیدا نکردهایم و پشتمان به نفت گرم است. شاید اگر روزی احساس نیازمان به درآمدهای حاصل از ورود توریست جدی شود؛ از مباحثه پیرامون یک تشکیلات فراتر برویم و خود کنار نشسته و اجازه بدهیم گردشگری روال منطقی خود را پیدا کند.