کلیساها و صومعه های جنوب قفقاز
بنای یادبود کاسکاد ایروان
پس از صرف صبحانه، تصمیم گرفتم تا بازدیدی از بنای یادبود کاسکاد ایروان داشته باشم. به همراه والری در خیابان ماشتوتس شروع به حرکت کردیم. ساختمان های زشتی در این خیابان قرار داشته و به صورت ردیفی درختکاری شده بود. در ورودی پارک و مقابل بنای کاسکاد، مجسمه بزرگی از "آلکساندر تامانیان" معمار قرار داشت. در هر دو سمت این پارک نیز مجسمه های مختلفی وجود داشتند که بر زیبایی های آن افزوده بودند.
قدمت بنای کاسکاد به دهه 1970 میلادی باز می گردد که به مناسبت پنجاهمین سالگرد جمهوری ارمنستان شوروی ساخته شده است. این بنا دارای دو ردیف پله سفید رنگ و تراس هایی در وسط آنها بود که به بالای یک تپه منتهی می شدند. این پله ها گلکاری شده و هر تراس دارای یک دیوار، مجسمه های مختلف و یک حوض بود.
روز گرمی بود و نفس نفس زنان به بالای پله ها رسیدم. چشم انداز ایروان از این قسمت همانند دیگر شهرهای جهان بود؛ تعداد بسیار زیادی ساختمان که برای من منظرهای تماشایی محسوب نمی شود. از سمت دیگر این بنا می توانید از پله برقی نیز استفاده کنید اما گردشگران پله های عادی را ترجیح می دهند.
صومعه گگهارد
پس از آن، از روستاهای کوچکی عبور کردیم. مردم محلی در دکههای کوچک خود کنار جاده ایستاده بودند و به فروش میوه و مربای خانگی می پرداختند. در طول مسیر، لوله های اصلی انتقال گاز نیز قابل مشاهده بودند. به دلیل وجود کوههای بسیار و خطر وقوع زلزله در ارمنستان، احداث خط لوله های زیرزمینی دشوار بوده و از امنیت بالایی نیز برخوردار نیستند.
به شهر گارنی رسیدیم. این شهر در 28 کیلومتری جنوب غرب ایروان قرار دارد. چشم انداز طبیعی آن عریان و پر از تپه بود. پوششی از علف های زرد و خشک ظاهری متروک به آنها بخشیده بود. تنها در نزدیکی برخی خانهها درختانی رشد کرده بودند. در دور دست، کوه آرارات در مه و غبار فرو رفته و برف، قله آن را پوشانده بود. هر از گاهی، چند گاو سرگردان را مشاهده می کردم که در حال چرا بودند. چند کارگر نیز روی کوه نزدیک جاده مشغول کار بودند. به گفته والری، بخشی از آن کوه در شب های گذشته فرو ریخته، اما خوشبختانه آسیب مالی و جانی در پی نداشته است.
سرانجام به صومعه گگهارد رسیدیم که در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است. کلیسای قرن هفتمی اصلی آن از دیوارهای سنگی درست شده و آکوستیک فوق العاده ای برای آواز خواندن داشت. تا قرن سیزدهم نیز چندین بخش دیگر به این کلیسا افزوده شدهاند. اکثر کلیساهای ارمنستان داران چهار ستون حائل و گنبدی گرد در وسط هستند. اغلب 12 ستون کوچکتر (نمادی از 12 حواریون) نیز در کلیساهای ارمنستان وجود دارند. محراب کلیسا روی پایه قرار داشت و پله های سنگی در طرفین آن قرار گرفته بودند. به دلیل احتمال حملههای بالقوه نیز این مکان دارای پنجره های کوچک و در ارتفاع بالا بود.
کلیسای جدیدتر این صومعه دارای درهای چوبی بود که نقش برجسته یک نیزه روی آنها حکاکی شده بود. همچنین، نقش برجسته های بسیاری روی دیوارها،صلیبها و نمادهای کلیسا وجود داشتند. همانند دیگر جاذبههای توریستی، در اطراف این مکان نیز مردم محلی در دکههایی خود به فروش محصولات مختلف مشغول بودند. مقداری لواشک میوه ای را امتحان کردم. این خوراکی از میوه های خرد شده مانند توتها یا آلو که خشک و فشرده شدهاند، تهیه می شود. لواشک خوشمزهای بود و مقداری از آن را به قیمت چند سنت خریداری کردم.
معبد گارنی
برای بازدید از جاذبه های طبیعی نواحی اطراف خود را برای یک پیاده روی آسان آماده می کنم. اوایل مسیر همه چیز به خوبی سپری می شود، اما هنگامی که به به یک سراشیبی تند رسیدیم، همه چیز تغییر کرد. مسیر پیش رویمان با شن پوشیده شده و از این رو، سطح آن بسیار لغزنده بود. به هر ترتیب، این تجربه سخت و هیجان انگیز را به سلامت پشت سر گذاشته و در پایین تپه روی نیمکتی نشستیم. رودخانه گارنی در پشت سر ما جریان داشت. از این رو کفش های خود را درآروده و در آب رودخانه استراحتی به پاهایمان دادیم.
خوشبخانه در ادامه مسیر همواری را پشت سر گذاشته اما گرمای هوا همچنان آزاردهنده بود. از دره ای که در بین کوهی زیبا از سنگ های بازالت قرار گرفته بود، عبور کردیم. اما پس از یک راهپیمایی یک ساعته در گرما، منظره ای فوق العاده پیش روی ما قرار گرفت. در سمت چپ و راست، کوههایی بسیار زیبا از سنگ های بازالت قرار داشتند. برخی این ترکیب را "سمفونی سنگ ها" نامیدهاند. پس از صعودی کوتاه، خودرویی را مشاهده کردیم که در انتظار ما بود تا به ایروان بازگردیم. از این که کولر خودرو به خوبی کار می کرد، واقعا خوشحال بودم.
اسپیتاک
در نزدیکی شهر اسپیتاک، کلیسایی از قلع ساخته شده و در کنار آن قبرستانی قرار دارد که قربانیان زلزله 1988 در آن دفن شدهاند.
در ادامه مسیر، از میان کوههایی زیبا که با درخت پوشیده شده بودند، عبور کردیم. ناگهان چشم انداز و منظره طبیعی دچار تغییر شد. بار دیگر دکه هایی در امتداد جاده که به فروش گوجه فرنگی، انگور و سبزیجات مشغول بودند. همچنین، از یک کارخانه نان بازدید کرده و برای ناهار مقداری نان از آنجا خریداری کردیم. ماشین آلات بزرگی در این کارخانه بود. یکی از کارگران به دقت مشغول وزن کردن خمیر بود. همچنین بطری های آب زیادی را در آنجا دیدم که با توجه به دمای بالای کارخانه، جای گفتی نداشت.
صومعه حقپات و ساناهین
کف کلیساها با سنگ قبرهای قدیمی پوشیده شده بود. کتابخانه نیز دارای سوراخ هایی در کف بود. راهبان دریافته بودند که نگهداری کتابها در زیر زمین موجب افزایش امنیت آنها می شود زیرا صومعهها طی دورانهای مختلف مورد هجوم و آسیب قرار می گرفتند.
هنگامی که مسیر خود را به سوی "آلاوردی" ادامه دادیم، در دور دست، بزهایی را بالای کوه مشاهده کردم. در آلاوردی کارخانه مس کوچکی قرار داشت. این روستا به واسطه دودکشهای سنگی بزرگ کارخانه مس از فواصل دور قابل رویت است. در رستوران روستا که دارای سالنهای غذاخوردی کوچکی بود، استراحت کوتاهی کردیم.
پس از آن، به صومعه ساناهین رسیدیم که در فهرست میراث جهانی جهان نیز ثبت شده است. در داخل برج ناقوس آن، صلیب حجاری شده بزرگی قرار داشت. در داخل کلیسا، سنگ قبرهای بسیاری که تصاویری روی آنها حکاکی شده بود، وجود داشتند. والری، سنگ کوچکی را نشانم داد و گفت دلیل اندازه آن کمبود فضا بوده است.
بین برج ناقوس و کلیسا، بنایی احداث شده بود تا در هنگام زلزله از این دو ساختمان حمایت کند. این مکان بعدها به عنوان کلاس درس پسرها مورد استفاده قرار گرفته و دارای 12 صندلی به عنوان نمادی از 12 حواریون بود. صلیب هایی روی دیوارهای بیرونی توسط زائرین حکاکی شده بودند.
پس از بازدید از این مکان بار دیگر به شهر دلیجان بازگشتیم. میزبانان بی اند بی به گرمی از ما استقبال کرده و محل اقامت من را نشانم دادند. نوعی اتاق نشیمن بود که به اتاق خواب متصل می شد. طراحی و دکوراسیون آن بسیار قدیمی اما زیبا و فریبنده بود. این شهر دارای خیابانی بود که به سبک قرن نوزدهم بازسازی شده و مغازه های کوچک بسیاری در آن به فروش سوغاتی و سفال می پرداختند.
صومعه و دریاچه سوان
برای دسترسی به دریاچه سوان باید از کوه های پر پیچ و خم قفقاز صعود می کردیم. با توجه به ارتفاع یک هزار و 900 متری، سوان یکی از مرتفع ترین دریاچه های جهان است. اما به دلیل دخالت های انسانی، سطح آن 20 متر پایین تر از سال 1950 بوده و دارای 80 کیلومتر طول و 30 کیلومتر عرض است.
در گذشته، صومعه سوان روی جزیره ای در دریاچه سوان قرار داشت. اما به دلیل کاهش سطح آب، اکنون این صومعه روی یک شبه جزیره قرار دارد. برای دسترسی به آن باید از 235 پله بالا می رفتیم. خوشبختانه تراسهایی در طول مسیر پله ها وجود داشت و می توانستیم نفسی تازه کنیم. در برخی تراسها، هنرمندان محلی به فروش نقاشی و کنده کاریهای چوبی مشغول بودند.
دو کلیسای "سورب آراکلوتس" (حواریون مقدس) و "سورب آستواتساتسین" (مادر خدا) در صومعه سوان قرار دارند. قسمت های پایینی کلیساها از بازالت و قسمت های بالایی نیز از سنگ توف ساخته شده اند. در بیرون از کلیساها خاچکارهایی زیبا قرار داشتند. چشم انداز دریاچه نیز فوق العاده بود.
کاروانسرای سِلیم
چند زن در کنار ویرانههای یک کلیسای کوچک نشسته و به فروش کلاه، جوراب و دستکشهای کشباف رنگارنگ مشغول بودند. یک جفت دستکش کشباف پشمی از مسنترین آنها که 82 سال داشت، خریدم. در نهایت نیز کنار هم نشسته و عکسی به یادگار گرفتیم.
در بالای کوه، چشم انداز دیدنی و جذابی به کاروانسرای سلیم داشتیم. در دوران قرون وسطی این منطقه بخشی از جاده معروف ابریشم بوده است. کاروانسرای بزرگی نبود و تقریبا از قرن چهاردهم هیچ چیزی در آن تغییر نکرده است. از ویژگی های آن درهای ورودی بزرگ بود. در قسمت چپ کاروانسرا فضای بزرگی با مکان هایی برای خواب افراد قرار داشت. محل نگهداری حیوانات، فضای خواب را از دیگر اتاق ها جدا می کرد.
در مسیر بازگشت، هنگامی که به سمت پایین کوه در حال رانندگی بودیم، چند پل را مشاهده کردیم که سابقا در مسیر جاده ابریشم قرار داشتهاند. حتا تصور اینکه در گذشته، مردم چگونه در این راههای فرعی و باریک مسیر خود را دنبال می کردند، برای من دشوار است.
صومعه تاتِو
کمی بعد وارد مجموعه ای شدیم که کلیسای "پیتر و پل"، یک سالن غذاخوری بزرگ و اتاق های خواب در آن قرار داشت. والری به من گفت که تاتِو سابقا مرکز آموزشی، فرهنگی و سیاسی مهمی در منطقه "سیونیک" بوده است. در آنجا ستونی تاب خورنده قرار داشت که هنگام زلزله حرکت کرده و از شدت آن می کاست. متاسفانه، این ستون به خوبی مورد بازسازی قرار نگرفته و با نوارهای آهنی تقویت شده بود.
در داخلی کلیسای پیتر و پل، چیز جالب توجهی جز یک مقبره وجود نداشت. اما خارج از کلیسا، به واسطه وجود صلیبها و گیاهان تزیینی شاهد محیطی زیبا بودم. پس از اتمام بازدید به آرامی از کوه پایین آمده و ناهار را در هتلی در گوریس صرف کردیم.
وایوتس دزور
سپس از طریق "وایوتس" به سوی گجرموک" حرکت کردیم که منابع آب گرم بسیاری در آنجا قرار دارد. در یکی از هتلهایی که دارای چشمه آب گرم بود، مدتی توقف کردیم. در کنار این هتل مکانی وجود داشت که چهار لوله از دیوار آن خارج شده و آبی با دمای 20 تا 50 درجه سانتیگراد از آنها جاری بود. روبروی هتل نیز دریاچهای که با رستوران های مختلف احاطه شده بود، قرار داشت.
پس از استراحت در هتل، عازم بازدید از آبشار جرموک شدیم. رودخانه های وروتان و آرپا در این مکان به هم رسیده و به صورت آبشار فرو می ریزند. در بهار هنگامی که برف ها ذوب می شوند، حجم آب این آبشار بیشتر می شود، اما در مجموع جاذبه دیدنی بود. روی سنگها خزههایی به رنگ های مختلف روییده بود و بر زیبایی های این مکان افزوده بود.
صومعه های نوراوانک و خور ویراپ
صومعه "خور ویراپ" دارای استحکاماتی بود که آن را احاطه کرده بودند. قدمت ساختمان فعلی آن به قرن هفدهم بازمی گردد و یکی از مکان های زیارتی مشهور در ارمنستان محسوب می شود. طبق افسانه ها، "گریگور روشنگر" در اواخر قرن سوم میلادی به مدت 13 سال در این مکان زندانی بوده است. وی موفق به تغییر دین ارمنستان به مسیحیت می شود و ارمنستان به عنوان اولین کشور مسیحی جهان شناخته می شود. این مکان چشم انداز زیبایی به کوه آرارت دارد که اکنون در مرز کشور ترکیه قرار دارد. مرز ترکیه نیز از آنجا قابل رویت بود.
ایروان
کلیسای جامع "سنت گرگور روشنگر" از دیگر جاذبه های ایروان است که در سال 2001 به مناسبت هزار و هفتصدمین سالگرد اعلام مسیحیت در ارمنستان، ساخته شده است. در خیابان واقع در سمت چپ این کلیسا، مغازهها و دکههای کوچکی وجود دارند که تقریبا هرچه بخواهید در آنها یافت می شود؛ پرنده، وسایل اصلاح صورت، زیرپوش، پشم، ادویه و ... از آن جمله اند. خیابان ها بسیار شلوغ بودند. افراد بسیاری در پیادهروها مشغول حرکت بوده و صدای ترافیک در ساعات شلوغی آزاردهنده بود.
بار دیگر به میدان جمهوری باز می گردم و در انتهای مسیر یکی از پیادهروها به سالن اپرا ایروان می رسم. روی صحنه ای که مقابل این سالن قرار دارد گروهی از بچه ها در حال اجرای رقصهای محلی هستند. تماشای رقص آنها سرگرم کننده بود، اما صدای موزیک همانند صدای ترافیک بیش از اندازه زیاد بود. پس از صرف شام به گردش خود ادامه داده و روبروی سالن "سینما مسکو"، میدانی با دو مجسمه حیوانی را دیدم؛ یک گاو نر و یک عنکبوت.
در مسیر بازگشت به هتل، ازدحام در میدان جمهوری توجهم را جلب کرد. نمایش فواره های رقصان موجب حضور جمعیت شده بود. با ریتم موزیکی که در حال پخش بود، فوارهها به رنگ های مختلف درآمده و تا ارتفاعهای مختلفی صعود می کردند. برخی اوقات ارتفاع آنها به حدی می رسید که حتی جمعیت حاضر را خیس می کرد. شب پایانی سفرم به ایروان به واقع خاطره انگیز بود.