بانکوک
از طریق اینترنت برای تور دوچرخه سواری با یک راهنما در بانکوک، جا رزرو کرده بودم. از این رو، با مراجعه به آژانس مربوطه، یک دوچرخه کوهستان تحویل گرفته و به همراه راهنمای خود کاوش در محله های بانکوک را آغاز کردم. ابتدا به محله چینی ها رفتیم که یکی از بزرگترین اجتماع های چینی ها در خارج از این کشور محسوب می شود. خیلی زود با خیابان ها و کوچه های پر ازدحامی مواجه شدم که زندگی در آنها جریان داشت. تقریبا هر بخش از این منطقه به کسب و کاری ویژه اختصاص داشت.
شام را به همراه گروه های دیگر گردشگران و راهنماهایشان در رستوران هتل صرف کردیم. قرار بر این بود تا به همراه آنها سفر خود تا شمال تایلند را ادامه دهم. "فریتس راس" یکی از راهنماها بود که مدت 17 سال را در تایلند گذرانده بود. وی یک دستیار محلی به نام "مو" داشت، زیرا استفاده از راهنمای محلی در تایلند اجباری است. همچنین راننده اتوبوس و پسرش که مراقبت از چمدان ها و تمیز کردن اتوبوس را بر عهده داشت، ما را در این سفر همراهی می کردند.
یکی از نکات جالب توجه برای من، رعایت و اهمیت سلسله مراتب و اونیفورم های تمیز و مرتب در تایلند بود. به عنوان مثال، پوشش یک راهنمای مسیر قطارها همانند یک ژنرال چهار ستاره به نظر می رسید. رفتار مردم این کشور نیز بسیار دوستانه و مودبانه بود. بی دلیل نیست که لقب "کشور خنده" را به تایلند داده اند.
تور سازماندهی شده ما با بازدید از "وات ترایمیت" یا "معبد بودای طلایی" در محله چینی ها آغاز شد. بزرگترین مجسمه بودا از طلای 18 عیار به وزن 5.5 تن در این معبد قرار دارد که دیگر مجسمه های موجود در آن را تحت الشعاع خود قرار داده است. زائران و راهبانی با لباس های بلند نارنجی در این معبد حضور داشتند. من نیز عودی روشن کرده و در ظرفی شبیه گلدانی بزرگ قرار دادم.
پس از آن، به سوی "وات پرا خائو" یا "معبد بودای زمردین" حرکت کردیم که در مجاورت "قصر سلطنتی" قرار داشت. در نقاط مختلف این معبد نیز تا آنجا که چشم کار می کرد، طلا به کار رفته بود. مجسمه بودای زمردین در بزرگترین ساختمان این مجموعه قرار داشت. اما اندازه این نماد مذهبی تایلند بسیار کوچک بوده و در محفظه ای شیشه ای بر بالای هرمی از مجسمه های دیگر نگهداری می شد. عکس برداری در این مکان ممنوع بود.
شام را روی یک کرجی حمل برنج که تغییر کاربری داده و به رستوران مبدل شده بود، صرف کردیم. در تاریکی شب تمامی معابد با نورهای مختلف روشن شده و فضای جالب توجه ای را ایجاد کرده بودند.
دامنئون سادواک و کانچانابوری
بازار شناور مکان شلوغ و پر جنب و جوشی بود. زنان مسن روی قایق های خود به فروش غذا یا میوه و سبزیجات تازه مشغول بودند. از آنجایی که این مکان یکی از جاذبه های گردشگری تایلند محسوب می شود، افزون بر مواد خوراکی، برخی به فروش سوغاتی های مختلف مشغول بودند. من نیز یک فیل چوبی خریدم که به زیبایی کنده کاری شده بود.
پس از بازدید از بازار شناور، به سوی "کانچانابوری"، پل رودخانه "کوای" که در زمان جنگ جهانی دوم برای ساخت آن اسرای بسیاری کشته شدند، حرکت کردیم. این پل بازسازی شده و تنها بخشی از یازه اصلی آن باقی مانده است. در کنار آن، موزه جنگ و قبرستانی که کارگران و اسرای کشته شده در آن دفن شده بودند، قرار داشت.
پس از صرف ناهار، پیادهروی کوتاهی در ساحل رودخانه و روی پل داشتم. حرکت روی صفحه های فلزی پل اندکی ترسناک بود و در برخی مناطق آن سوراخ های بزرگی وجود داشت که می توانست به راحتی موجب سقوط انسان به داخل رودخانه شوند. با این وجود، گردشگران بسیاری برای بازدید از این مکان آمده بودند.
در نهایت مسیر خود را به سوی ایستگاه قطار که در فاصله 20 کیلومتری قرار داشت، ادامه دادیم. در آنجا با قطاری قدیمی مواجه شدیم که روی بستری چوبی متعلق به جنگ جهانی حرکت می کرد. پس از یک سواری کوتاه، به هتل خود در کانچانابوری بازگشتیم.
پیتسانولوک
پس از آن بازدیدی از پارک تاریخی "سوخوتای" داشتیم که ویرانه قصرها و معابدی از قرن های سیزدهم و چهاردهم میلادی در آنجا قرار داشت. در گذشته، این مکان پایتخت پادشاهی سوخوتای بوده است. پس از سوخوتای یک رانندگی 500 کیلومتری به چیانگ رای، آخرین شهر قبل از مرز برمه داشتیم.
چیانگ رای
پس از ورود به چیانگ رای، از قبایل "آخا" و "یائو" بازدید کردیم. امروزه، این قبایل به فروش سوغاتی های مختلف در دکه ها و مغازه هایی کوچک مشغول هستند. قبیله یائو در خانه های سنگی ساکن بودند. پس از آن به رودخانه مکونگ رفته و سوار قایق شدیم.
پس از مدتی، در جزیره ای واقع در خاک لائوس پهلو گرفتیم. در دفتری روباز و با پرداخت 50 یورو، ویزا گرفته و شروع به گردش در جزیره کردیم. جاذبه خاصی در این مکان قرار نداشت و بیشتر مغازه های فروش سوغاتی جلب توجه می کرد. با این وجود، می توانستم متفاوت بودن این کشور با تایلند و فقیرتر بودن آن را احساس کنم.
سانکائم پائنگ
چیانگ رای را به مقصد چیانگ مای ترک کرده و در میانه راه، در "سانکائم پائنگ" توقف کردیم. کارگاه های صنایع دستی مختلفی در این شهر قرار داشتند. از کارگاه های سنگ های قیمتی و ابریشم بافی بازدید کردم. در یکی از کارگاه های چترسازی، زنان مشغول تولید چترهای آفتابی رنگارنگ بودند و نقاشی های زیبایی نیز روی آنها کشیده می شد. در آنجا می توانستیم سفارش تصویر دلخواه خود را بدهیم.
چیانگ مای
"چیانگ مای" با جمعیتی حدود 1.5 میلیون نفر، پایتخت شمال تایلند محسوب می شود. سه شب را در هتل 12 طبقه "چیانگ مای گراند ویو" گذراندیم. یکی از تجربه های جالب من در این شهر، صرف شام "کانتوک" بود. همگی دور میزی گرد و کوتاه نشسته و در ظرف هایی کوچک بهترین غذاهای محلی برای ما سرو شد. این ظرف ها در سینی گرد بزرگی کنار هم قرار گرفته بودند.
یکی دیگر از سنت های این منطقه، به هوا فرستان فانوسی 120 سانتیمتری با شمع های روشن در آن بود. ما نیز در این مراسم شرکت کرده و اندکی پس از به هوا رفتن فانوس بزرگ، آسمان شب پر از فانوس های چینی شده بود.
معبد پراتات دوی سوتپ
صبح روز بعد، از معبد "پراتات دوی سوتپ" که در 15 کیلومتری چیانگ مای قرار داشت، بازدید کردیم. این معبد یکی از مقاصد اصلی زیارتی تایلندی ها محسوب می شود. معبد پراتات دوی سوتپ بر بالای کوه و در ارتفاع یک هزار و 500 متری قرار داشت. زمانی که به آنجا رسیدیم، باید یک پلکان 309 پله ای را نیز پشت سر می گذاشتیم. با این وجود، زیباترین معبدی بود که تاکنون در تایلند دیده بودم. در آنجا یک راهب برای ما دعای خیر کرد. همانند دیگر معابد تایلند نیز با مقادیر زیادی طلا در نقاط مختلف و مجسمه ها و صد البته چشم اندازی زیبا مواجه شدیم.
هوا هین
بعد از ظهر همان روز، به سمت ایتسگاه قطار حرکت کردیم تا با قطار شب به بانکوک بازگردیم. ساعت 8.30 دقیقه صبح به بانکوک رسیده و پس از صرف صبحانه به همراه راهنماهای خود راهی "هوا هین" در خلیج "سیام" شدیم. محل اقامت ما از قبل در تفریحگاه "آنانتارا اسپا" رزرو شده بود. پس از یک رانندگی حدودا سه ساعته از بانکوک به سوی جنوب و عبور از هوا هین، دیواری عظیم که دارای یک دروازه بود، نمایان شد.
پس از انجام بازرسی توسط نگهبانان، مسیری طولانی را طی کرده و سرانجام به ورودی هتل رسیدیم. معماری آن ترکیبی از معماری تایلندی و مالزیایی بود. مجسمه هایی دوست داشتنی ساختمان هتل را احاطه کرده بودند. حدود 260 نفر در این هتل کار می کردند، که ارتشی از باغبان ها در میان آنها قرار داشت.
صبح روز بعد به شهر هوا هین رفتیم. قایق های ماهیگیری در اسکله پهلو گرفته و بار ماهی خود را تخلیه می کردند. با توجه به آنکه آخرین روز سفرمان بود، در بازار این شهر گردشی کرده و سوغاتی هایی خریداری کردیم. شب را نیز در ساحل گرد هم آمده و ماهی کبابی خوردیم. به واقع، تعطیلات فراموش نشدنی بود و حتا در حال برنامه ریزی برای سفر آینده خود به تایلند بودم.