کوالالامپور
نخستین نکته ای که نظرم را جلب کرد، رفتار دوستانه و خونگرمی مردم این شهر بود. شرایط ترافیک برای شهر دو میلیون نفری کوالالامپور نیز زیاد سنگین نبود. هتل محل اقامتم نیز تنها پنج دقیقه با برج های دوقلو پتروناس، یکی از جاذبه های اصلی گردشگری مالزی فاصله داشت. این ساختمان ها از مرتفع ترین برج های جهان محسوب شده و دارای طراحی جالب توجه ای هستند.
صبح روز بعد، با مونوریل که دسترسی به اکثر مناطق کوالالامپور را امکان پذیر می کند، عازم بازدید از مسجد ملی کوالالامپور شدم. هنگامی که به این مکان رسیدم، مراسمی مذهبی در حال انجام بود و از این رو، باید مدتی منتظر می ماندم. طراحی جالب توجه گنبد آبی رنگ مسجد، من را مجذوب خود کرده بود. در این بخش از کوالالامپور، بسیاری از بانوان روسری و لباس های اسلامی به تن داشتند. این مساله تا حدودی تشخیص آنها را دشوار می کرد اما شاید هدف از چنین پوششی، همین مساله بود.
مکانی که در آن حضور داشتم فاصله چندانی با محله چینی ها نداشت و این فرصت را داشتم تا بازدیدی از این منطقه داشته باشم. محله چینی ها همانند یک بازار بزرگ بود. تقریبا هر کالایی از ساعت، پوشاک، کیف و کفش تا تلفن همراه و لوازم الکترونیکی از برندهای مطرح جهان در آنجا به فروش می رسید. چانه زنی درباره قیمت ها، بخش جدایی ناپذیر خرید از مغازه ها بود که به نظر فعالیتی سرگرم کننده می رسید. واحد پول یورو نیز طرفداران بسیاری در محله چینی ها داشت.
برج های دوقلو پتروناس
از دیگر نکات جالب توجه برای من، احساس امنیت در کوالالامپور بود. ماموران امنیتی بسیاری در خیابان ها دیده می شدند، اما به نظر نمی رسید با چالش بزرگی مواجه باشند. در برج های پتروناس نیز حضور ماموران امنیتی محسوس بود. موفق شدم تا برای ساعت یک بعد از ظهر فردا بلیط خود را رزرو کنم.
در مسیر بازگشت از خیابانی عبور کردم که پر از رستوران های کوچک بود. با این که اوایل روز بود، اما رستوران ها حسابی شلوغ بودند. با این وجود، مالزیایی ها افراد چاقی نبودند. حتی بسیاری از آنها به ویژه بانوان، بسیار لاغر به نظر می رسیدند.
روز بعد، سرانجام از شاهکار مهندسی کولالامپور بازدید کردم. در ابتدا، به همراه گردشگران دیگر فیلمی درباره مراحل ساخت برج های دوقلو مشاهده کردیم. این پروژه عظیم سال 1993 آغاز شده و در سال 1999 به پایان رسیده بود. شرکت ملی نفت "پتروناس"، ساخت این برج را بر عهده داشته است. با ارتفاع 452 متری از سطح زمین، تصور میزان فولاد و بتن مورد استفاده در این سازه برای من بسیار دشوار بود.
برج های پتروناس دارای 88 طبقه بوده و از فناوری های روز بهره می برند. مسیر ارتباطی میان دو برج در طبقه 41 و ارتفاع 170 متری از سطح زمین قرار گرفته است. پس از بازرسی های امنیتی وارد آسانسور شدیم. آسانسورهای برج های پتروناس با سرعت 5 متر در ثانیه حرکت می کردند. سرانجام، مشاهده مناظر طبیعی و شهری اطراف در آن ارتفاع، من را به شدت هیجان زده کرد.
پنانگ
اما صبح روز بعد، هنگامی که پرده های اتاق خود را کنار زدم، خورشید در آسمان می درخشید و چشم اندازی زیبا پیش روی من قرار داشت. از میان درختان نخل، ساحلی با شن های درخشان سفید و دریایی نیلگون خودنمایی می کرد. هر آنچه که نیاز داشتم در هتل وجود داشت. صندلی های مخصوص حمام آفتاب، استخر شنا، سالن غذاخوری بسیار بزرگ و خدمه ای مودب. حتا یک روز از سالن ماساژ هتل نیز استفاده کردم تا تفاوت بین ماساژهای خانگی و ماساژ سنتی مالزیایی را تجربه کنم.
بعد از ظهر همان روز، از بازاری که در نزدیکی هتل قرار داشت، بازدید کردم. ردیفی طولانی از مغازه ها و رستوران ها در این بازار قرار داشتند. در این مکان نیز نمونه های تقلبی یا قاچاق از کالاهایی با برندهای مطرح جهان به فروش می رسید. می توانستم درباره قیمت ها چانه زنی کنم، اما در شرایطی که یک کفش زیبا 15 رینگیت (3 یورو) قیمت داشت، دیگر اصرار برای کاهش قیمت بی معنی بود. حتا قیمت ها نسبت به محله چینی های کوالالامپور نیز ارزانتر بود.
روزها در پنانگ نسبتا کوتاه و شب ها طولانی بودند. خورشید 7 صبح طلوع کرده و 7 بعد از ظهر غروب می کرد. از این رو، شب ها به همراه گردشگران دیگر در کنار استخر هتل گرد هم می آمدیم و فعالیت های مختلفی مانند کتاب خواندن و یا گفت و گو درباره تجربیات سفر به مالزی را انجام می دادیم. تنبل بودن نیز سرگرم کننده بود، اما قصد داشتم تا از تعطیلاتم نهایت استفاده و لذت را ببرم.
بعد از ظهرها و هنگام غروب خورشید، جنب و جوش در خیابان های پنانگ بیشتر می شد. بازار شب این جزیره از مکان های پرطرفدار و پر ازدحام بود. دستفروشان در دکه های خود کالاهای مختلفی را عرضه می کردند. سرانجام، تصمیم گرفتم تا غذاهایی که افراد محلی می خوردند را امتحان کنم.
از این رو، به همراه چند گردشگر دیگر به مکانی شبیه یک پارکینگ بزرگ و سرپوشیده رفتیم. تعداد زیادی میز و صندلی کوچک در این مکان قرار داشت. هزینه هر روز کرایه بخشی از این مکان 10 تا 20 رینگیت بود. غذاها با سبک های مختلف آشپزی مانند چینی، هندی، ایتالیایی و تایلندی طبخ می شدند. تنها کافی بود تا محل میز خود را مشخص کرده و پس از آن غذایی خوشمزه از ساته، ماهی شیرین یا ترش، میگو سرخ شده و ... سرو می شد.
تور جنگل در پارک ملی پنانگ
اسکله، زهوار در رفته و الوارهای آن پوسیده و قدیمی بودند. هر لحظه امکان فروپاشی آنها وجود داشت. البته برخی قسمت ها و سوراخ ها با تخته های جدید پوشیده شده بودند. با این وجود، ماهیگیران هیچ هراسی از حرکت روی اسکله نداشتند و حتی با موتورگازی های خود به سمت قایق هایشان در انتهای اسکله می رفتند.
در دور دست، چند کلبه ماهیگیری روی آب شناور بودند. پس از بازدید از بندر، مسیر خود را به سوی جنگل تغییر دادیم. تنها صدایی که به گوش می رسید، آواز پرندگان و جیغ میمون ها بود. شب گذشته باران شدیدی در جنگل باریده بود و از این رو، مسیر به شدت خیس و لیز شده بود. درخت ها زیبا و بسیار بزرگ بودند. در طول مسیر، جیوانات مختلفی مانند میمون ها، عقرب ها، پروانه ها و پرنده ها را مشاهده کردیم. هوا به شدت گرم و مرطوب بود. از این رو، تیشرت و شلوارهای ما کاملا خیس شده بود.
در بخش های انتهایی جنگل، از یک تپه و باتلاق عبور کردیم و به "پانتای کراچوت"، ساحلی فوق العاده زیبا با شن های سفید که لاک پشت ها برای تخمگذاری به آن می آیند، رسیدیم. از آنجا با یک قایق ماهیگیری به سوی جزیره میمون ها حرکت کردیم. هنگامی که به این جزیره رسیدیم، هیچ میمونی در آن دیده نمی شد. از این رو، ناخدای قایق ابتدا به جزیره رفت تا دلیل آن را دریابد.
ناگهان متوجه جنبش هایی در درختان شدیم. میمون ها ما را دیده بودند و از میان درختان به سمت ساحل می آمدند. قایق را ترک کرده و با مقدار زیادی موز و بادام زمینی به ساحل رفتیم. میمون ها اصلا حیوانات خجالتی نبودند و از دست ما نیز غذا می خوردند. برخی از آنها هنگامی که موز یا بادام زمینی را در ارتفاع بالاتری نگه می داشتیم از بدنمان بالا می رفتند.
تماشای رفتار و حرکات آنها خنده دار و سرگرم کننده بود. سلسله مراتب نیز در میان آنها کاملا مشخص بود. رئیس میمون ها بیش از دیگران خوراکی می خورد و همیشه با عصبانیت با آنها رفتار می کرد. هنگامی که به یکی از گردشگران نزدیک می شد، بقیه میمون ها فاصله خود را حفظ می کردند.
متاسفانه به دلیل وجود عروس های دریایی قادر به شنا نبودیم و پس از گذشت نیم ساعت، دیگر غذایی نیز برای میمون ها نداشتیم. مدتی در مناطق ساحلی قایقرانی کرده و عقاب های دریایی زیادی دیدیم. لانه های عظیم آنها بر بالای بلندترین درختان قرار داشت. پس از آن، به بندر و سپس به هتل محل اقامتمان بازگشتیم. آن شب بار دیگر به رستوران پارکینگی رفتیم و شام را آنجا خوردیم.
تور جزیره
روز بعد عازم "تور جزیره" شدیم. یک مینی ون با راهنما به نام "گونا" که هندی بود، ما را همراهی می کردند. گونا لکه ای قرمز رنگ روی پیشانی خود داشت. نخستین مقصد ما، کارگاه طراحی و چاپ روی پارچه بود. در آنجا با مراحل چاپ روی پارچه های نقش دار آشنا شدیم. پس از آن، از باغ پروانه ها که به واقع گونه های بسیار زیبایی در آن قرار داشتند، بازدید کردیم. مقصد بعدی، باغ میوه بود که مزه میوه های آن فوق العاده بود.
پس از آن، به دهکده "کام پونگ" رفتیم. خانه هایی چوبی با سقف های آهنی و صحنه کشتن مرغی توسط یکی از ساکنان این دهکده، تصویر غالب از این مکان برای من بود. یکی از بدترین صحنه هایی بود که تاکنون دیده بودم. پس از بریدن سر مرغ، حیوان را رها کرده و بدن بی سر آن به این سو و آن سو می دوید.
"معبد مار" که در سال 1850 ساخته شده، مقصد بعدی بود. این نام بی دلیل نبود زیرا مارها محافظان این معبد بوده و در بین ستون ها و گیاهان آن زندگی می کردند. البته گونا به ما گفت که این مارها بی خطر بوده و سمی نیستند.
ناهار را که شامل نودل با سبزیجات، تخم مرغ و میگو می شد را در یک رستوران مالزیایی خوردیم. سپس، به سوی "کِک لوک سی" یا "معبد 10 هزار بودا" که بزرگترین معبد در جنوب شرق آسیا محسوب می شود، مسیر خود را ادامه دادیم. به این مکان "معبد بهشت" نیز گفته می شود. سالن دعای بسیار بزرگ به همراه چند بتکده و تعداد زیادی مجسمه در این معبد قرار داشتند.
در مسیر بازگشت، از پلی که لاک پشت هایی روی آن استراحت می کردند، عبور کردیم. زیر پل نیز لاک پشت های بیشتری در آب قابل مشاهده بودند. لاک پشت، نمادی از طول عمر در مالزی محسوب می شود. بخش شرقی جزیره که در آن قرار داشتیم، شلوغ تر از دیگر مناطق پنانگ بود. تقریبا تمامی صنایع در این بخش قرار داشتند. ترافیک در جاده ها سنگین تر بود و موتورگازی های بسیاری از بین خودروها عبور می کردند.
در ادامه، از یک خانه چینی متعلق به خانواده ثروتمند "خو" بازدید کردیم. مکان فوق العاده ای بود و تاریخ ساخت آن به سال 1850 باز می گشت. تقریبا هر چیزی در این خانه از چوب های کنده کاری شده، ساخته شده بود. در واقع، خانواده ثروتمند خو، بهترین هنرمندان را برای این کار فراخوانده بودند.
این آخرین روز سفرم در کشور زیبای مالزی بود و با مرور روزهای گذشته، لحظاتی فراموش نشدنی برای من تداعی شد.