118 سفر- با ژاله صادقیان به گفتگو نشستیم تا بتوانیم از تجارب سفر ایشان استفاده کنیم. تردید نکنید که خواندن این مطلب، سفر را برایتان دلچسبتر میکند.
شاید شوق به سفر کردن از دوران کودکی در من آغاز شد. زمانی که به مدرسه میرفتم، پدر و مادرم ما برای فرزندانشان کار جالبی میکردند که شاید همان، زیربنای ساخته شدن فرهنگ سفر در روحیه من بود. زمانی که ما به مدرسه میرفتیم، هر هفته پنجشنبهها بعد از بازگشت از مدرسه به همراه پدر و مادر به منطقهای در نوشهر میرفتیم و جمعه بعد از ظهر برمیگشتیم. این سفرهای یک روزه برای هفتههای متمادی تکرار میشد و آن زمان شاید خیلی برایمان جالب نبود و موضوع را درک نمیکردیم. اما الان میفهمم که آنها چه کار بزرگی برای ما میکردند و چه دل و دماغی داشتند. اما آن شوق عجیب پر و مادرم برای تکرار سفر در من ایجاد نشد. در سنین نوجوانی نیز به همراه پدر و مادر اولین سفر خارج از کشور خود را تجربه کردم و توانستم از 14 یا 15 کشور اروپایی دیدن کنم. اما این هم نتوانست شور و شوق و علاقهای که پدر مادرم به سفر داشتند را در من همانندسازی کند.
به مرور زمان، تبدیل به یک آدم مسافرتی شدم
همزمان با درس و دانشگاه و کار و البته ازدواج، میرفت که شوق سفر برای همیشه در من خاموش شود. مدتی هم از ازدواجم گذشت و میلی به سفر نداشتیم تا اینکه کمکم علائق سفریام به همراه همسرم زنده شد. با توجه به اینکه هر دو مازندرانی بودیم سعی کردیم در تعطیلات پا را از شمال رفتن، فراتر گذاشته و به سراغ دیگر دیدنیهای ایران برویم و توانستیم استانهای مانند یزد و اصفهان و شیراز را خیلی خوب ببینیم. علاوه بر این، اقتضائات شغلیام هم باعث شد بیشتر از گذشته به سفر علاقمند شوم. با توجه به شغل و فعالیت حرفهام مجبور بودم سفرهای زیادی داشته باشد. اما ته این سفرها فقط کارم را انجام نمیدادم و سعی میکردم در زمانهای خالی که پیدا میکنم از جاذبههای آن شهر یا منطقه دیدن کنم. در نتیجه همه این اتفاقات، به مرور زمان من و همسرم تبدیل به آدمهایی مسافرتی شدیم و علاوه بر دیدن نقاط بیشتری از ایران، پایمان به سفرهای خارجی هم باز شد. کمکم به سفر عادت کردیم و این عادت چنان شد که اگر سفر نمیرفتیم، انگار چیزی را گم کرده بودیم و در طول یک سال حداقل 2 سفر برنامهریزی شده و حداقل 10 روزه داشتیم.
سفرهایی به دور دنیا
فکر میکنم به تمام کشورهای اروپایی سفر کردهام و بیشتر از ۱۵ کشور اروپایی را دیدهام. در میان کشورهای اروپایی، انگلیس را به خوبی و حتی میتوان گفت شهر به شهر سفر کرده و جاذبههای آن را دیدم. بعد از انگلیس، آلمان را به خوبی گشتم. پاریس از شهرهایی است که آن را به خوبی دیدم و حدود سه هفته در این شهر بودم. در کشور کانادا از ایالتهای، تورنتو مونترال و استان کبک و نیاگارا دیدن کردم و در روسیه نیز مسکو و سنپترزبورگ را دیدم.
سفرهای متعددی به شرق
آسیا داشتم؛ دوبار تایلند، جزایر مالدیو و اقیانوس هند را به خوبی دیدم. اما در میان
کشورهای آسیایی علاقه زیادی به تایلند دارم و شهر بانکوک را خیلی خوب و حتی کوچه
به گوچه گشتم. به کشور ترکیه سفرهای متعددی داشتم که شهرهای استانبول، ازمیر و
آنتالیا به خوبی دیدم. اولین سفرم به استانبول حدود 32 سال قبل بود. در سفرهای
بعدی نیز سعی کردم فرم سفر به ترکیه را از استراحت صرف به سفر سیاحتی تبدیل کنم تا
بهتر این کشور را ببینم و دربارهاش کشف کنم. به مجموع این سفرها، باید 3 سفر به
ارمنستان و سفرهایی به ابوظبی و امارات را هم اضافه کنم. با اینکه ارمنستان را
خیلی دوست داشتم، اما ارتباط چندانی با دبی و ابوظبی برقرار نکردم.
فلورانس، معرکه است
از میان شهرهای اروپایی فلورانس را بیشتر از همه دوست دارم. دلیل این دوست داشتن هم کوچه و پس کوچهها و بازارهای محلی و فضای است که در آن به راحتی میتوان با مردم محلی ارتباط برقرار کرد و حرف زد. علاوه بر اینها خود شهر فلورانس خیلی زیباست و حتی برای من از رم و میلان هم زیباتر است. فلورانس یک طور خاصی است که آدم را جذب خود میکند و کشش ماندن در آدم زیاد میشود. قدم به قدم فلورانس دیدنی است و میتوان تنها با راه رفتن در کوچههای و خیابانهای آن، هر لحظه هیجانزده شد.
از پیتزای بادمجان نمیتوان گذشت
با اینکه در کشور ایتالیا شما میتوانید غذاهای دریایی فوقالعادهای با طعمهای ویژه پیدا کنید، خیلی اهل خوردن غذاهای دریایی نیستم و نه تنها میل به خوردن موجوداتی مثل خرچنگ و هشتپا و صدف ندارم، ماهی هم خیلی دوست ندارم. اما از میان غذاهای ایتالیایی، پیتزای سبزیجات را خیلی خیلی دوست دارم و باز هم از بین پیتزاهای سبزیجات، یک نوع پیتزا است که در مواد آن بادمجان وجود دارد. شما فکر کنید غذایی به شما میدهند که هم پیتزاست و هم پنیر پیتزا دارد، هم طعم ایتالیایی دارد و هم بادمجان روی آن اس؛ ترکیب اینها طعم فوقالعاده ای از آن میسازد که زاییده ایتالیاییهاست. پیتزای سبزیجان ایتالیایی، پیتزای بسیار سبک و کم کالری است و شما میتوانید به راحتی یک پیتزای کامل را بخورید و ۲ ساعت بعد گرسنه باشید. ایتالیاییها چندان علاقه به پیتزاهای پرحجم و پرکالری ندارند و این خاصیت پیتزا ایتالیایی است که سبک و کمحجم باشد. اما باز هم میگویم در میان همه پیتزاهای ایتالیایی، پیتزای سبزیجات و بادمجان غذایی است که به هیچ عنوان نمیتوان از آن گذشت.
عاشق پوتین هستم؛ غذای محبوب کانادایی
از میان غذاهایی که در کل دنیا خوردم، علاقه ویژهای پیدا کردم به یک غذای کانادایی به نام پوتین؛ اسم عجیبی دارد اما خود غذا چندان عجیب و پیچیده نیست. این غذا از ترکیب سیبزمینی سرخ کرده و عصاره آب گوشت تهیه میشود. برای پختن این غذا ابتدا سیبزمینی را به خوبی شسته و آن را با پوست قطعه قطعه کرده و سرخ میکنند. روی سیبزمینی سرخ شده هم آب غلیظ شده گوشت میریزند. هنگامی که سیبزمینی به همراه پوست تکه تکه شده و سرخ میشود، هم طعم متفاوتی پیدا میکند و هم سرشار از فیبر میشود. البته در برخی رستورانهای گرانقیمت، روی این غذا صرفا چند تکه کوچک گوشت هم پیدا میشود. اما اصل غذا تنها سیبزمینی سرخ شده با پوست به همراه عصاره یا آب غلیظ گوشت پخته شده است.
تکهای از شهرها را به یادگار و سوغاتی میآورم
خرید جای چندانی در سفرهایم ندارد و برای آن دغدغهای ندارم. در سفر هم سعی میکنم چیزهایی بخرم و یادگارهایی بیاورم که با دیدنشان یاد آن شهر
و منطقه بیفتم. چیزهایی میخرم که در جایی دیگر پیدا نشود. چیز دیگری که سعی میکنم
در سفرهایم بخرم، سوغاتیهای کوچکی است که نماد یک شهر را با خود دارد و یا نماد یک
منطقه خاص به شمار میرود. در خرید سوغاتی هم به این نکته توجه دارم که چیزهایی
بخرم در شهر خودمان نباشد و هر فردی با دیدن آن به یاد آن شهر بیفتد.
سوغاتی چوبی و فلزی به جای چینی
نکته مهمی که در خریدن سوغاتی برای خودم و دیگران رعایت میکنم این است که سوغاتیهایی بخرم از که از جنس چوب یا فلز باشند؛ هیچگاه به دنبال نمادهای از جنس چینی یا شیشهای نمیروم. چون این چیزها عمر کوتاهتری دارند و ممکن از بین بروند. سوغاتیهایی که از جنس چوب یا فلز باشند، ماندگاری بیشتری دارند و تا سالها میتوان آنها را نگه دارم و با دیدنشان، یاد آن شهر برایم تداعی شود.
در غذا خوردن در سفر، اهل ریسک هستم
خیلی آدم خوش غذایی
نیستم، حالا اگر آن غذا خیلی هم به مزاجم سازگار نباشد، اتفاق بهتری میافتد و شاید
خیلی علاقه به خوردن آن نداشته باشم. با این حال هنگامی که در سفر هستم، سعی میکنم
این عادت غذایی خود را فراموش کنم و به راحتی از دایره امن غذایی خودم خارج شوم
تا طعمها و مزههای جدید را امتحان کنم. به عنوان مثال علاقهای به غذای دریایی ندارم،
اما به راحتی در سفر «فیشاندچیپس» میخورم. اگر به شهر بروم و غذای اصلی و محلی
آنها را نخورم، یک پای سفرم میلنگد. به عنوان نمونه غذاهای شرق آسیایی و به ویژه
غذاهای تایلندی، غذاهای تایلندی خیلی تندی هستند و یا ادویههای عجیب و غریبی دارند
که به هیچ عنوان در خانواده غذایی ما نمیگنجد، اما من به راحتی این غذاها را امتحان
کردم و حتی به آنها علاقمند شدم.
به هیچ عنوان در سفرهای خارجی، غذای ایرانی نمیخورم
در سفر به دیگر کشورها، به هیچ عنوان غذای ایرانی نمیخورم و دنبال رستوران ایرانی هم نمیروم. اگر قرار باشد غذای ایرانی بخورم و رستوران ایرانی بروم، در ایران بهترین نمونه آن وجود دارد. من به سفر رفتهام تا فرهنک آنها را تجربه کنم و غذا هم بخش مهمی از این فرهنگ است. اگر قرار باشد غذای ایرانی بخورم و یا با خود کنسرو ببرم که غذای آنجا را نمیتوانم بخورم، در خانه و شهر خودم میمانم و نیازی هم به سفر نیست.
در سفر تجربه کنیم تا هزینه سفرمان به باد نرود
سفری یک چیز یا مقوله
همهجانبه است همانطور که خیابانهای شهر را پیاده راه میروید، از مردم شهر خرید کنید
و با آنها صحبت کنید، به محلیترین بازارهای بروید، غذایشان را بخورید، آداب و رسوم
و فرهنگشان را یاد بگیرید و چند روزی مثل آنها رفتار کنید. سفر رفتن و غذای محلی نخوردن،
غذای مردم آن منطقه را نخوردن، سوغات و صنایع دستی آنجا را نخریدن، با مردم آنجا
ارتباط برقرار نکردن، ظلم کردن در حق مردم محلی و جامعه محلی نیست. ظلم در حق
خودمان است که هزینه سفرمان را به باد دادهایم و هیچ تجربهای از آن شهر نداریم.
مترو، تراموا و اتوبوس به جای تاکسی
به طور معمول و حداکثری در سفرهای خارجی از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده میکنم. مترو و اتوبوس تراموا و هر آنچه در حیطه وسایل حمل و نقل عمومی در آن مقصد تعریف شود، برای حمل و نقل از آن استفاده میکنم. تنها زمانی ممکن است از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده نکنم که بخواهم برای دیدن جاذبههای خارج از شهر بروم و امکان تردد و دیدن آن جاذبهها با وسایل حملونقل عمومی میسر نیست.
کمی زبان انگلیسی بدانید، لازم است!
برای برقراری ارتباط مردم در دیگر کشورها، تنها کمی زبان انگلیسی دانستن، کافی است. زبانهای دیگر نیز ممکن است به کار شما بیاید، اما زبان انگلیسی زبان رسمی و پذیرفته شده در تمام دنیاست و در تمام مقاصد توریستی مردم حداقل سوادی در این رابطه دارد که بسیار به شما کمک میکند. برقراری ارتباط و سخن گفتن با جوامع محلی و مقاصد توریستی به هیچ عنوان سخت نیست. من با تمام این سفرها، تاکنون ندیدهام که مردم نسبت به گردشگران برخورد یا بدخلق باشند. آنها به اندازه توان به شما کمک میکنند، اما همه اینها مشروط به داشتن اندک سوادی با زبان انگلیسی است.
مترو، نماد فرهنگی یک شهر است
مترو یا هر وسیله نقلیهای
مانند تراموا، قطارهای هوایی و مواردی از این دست که حجم بالایی از مردم شهر را به
صورت یکجا و روتین جابهجا میکنند، به نوعی موزه مردم شناسی یا نماد فرهنگی شهر نیز
به شمار میروند. چون شما در این وسایل حمل و نقل عمومی میتوانید طیف مختلفی از فرهنگها،
نمادها، رفتارها و عادات اجتماعی آن مردم را ببینید. همچنین یک مزیت بزرگ مترو در
شهرهایی مانند مسکو، تورنتو، لندن، پاریس و شهرهای بزرگ دیگر این است که این وسیله
نقلیه به عنوان یکی شاهرگ حملونقلی مثبت در جامعه پذیرفته شده است. بنابراین شما طیف
متنوعی از مردم را در مترو میبینید. کارمند، دانشجو، کارگر و رئیس یک شرکت تجاری و
یا حتی فردی که لباس رسمی پوشیده و میخواهد به یک مهمانی مجلل برود، برای حمل و نقل
از مترو استفاده میکند.
متروی لندن و مسکو را دوست دارم
اگر متروی مسکو را کنار بگذاریم که در واقع بیشتر از اینکه مترو باشد، موزه و محل آثار و جاذبههای دیدنی است، متروی لندن یکی از جذابترین متروها در کل دنیا است. این مترو، یکی از پیشرفتهترین خطوط را در سراسر جهان دارد و شما با استفاده از این خط، به تمام نقاط شهر میتوانید دسترسی داشته باشید.
بانکوک، عجیب و غریب اما دوستداشتنی
از میان شهرهای آسیایی
بانکوک برای من بهترین شهر است. این شهر به معنای واقعی اصیل است. علاوه بر این بانکوک
شهریست بسیار زیبا و جذاب و دارای زیباییهای بصری؛ در کنار اینها شهریست کثیف
و شلوغ و پررفت و آمد که البته همه اینها هم بخشی از فرهنگ بانکوک است. بانکوک شهر
عجیب و غریب و در عین حال دوست داشتنی است. شما میتوانید هر روز در شهر بانکوک راه
بروید و هر روز با یک اتفاق عجیب و جالب مواجه شوید و از این اتفاق به وجد بیایید.
از میان تمام سفرهایی که رفتم، در چند کشور حسی داشتم مبنی بر اینکه با تمام مردم
شهر خواهر و برادر هستم و ما در یک جایی به هم وصل میشویم. در تایلند هم همین حس را
داشتم این حس برایم در ایتالیا هم برای من تکرار شد. فکر میکنم این حسن به این
دلیل است که مردم این کشورها نیز مانند مردم کشور ما از یک سابقه و عقبه تاریخی بلندمدتی
برخوردار هستند و رفتارهایی که شما در مردم این کشورها میبینید ساختگی نیست. هنگامی
که تایلندی به شما لبخند میزند، این لبخند فرهنگی را نشان میدهد که در میان مردم
این کشور نهادینه شده است.
آدمهای خالص در تایلند زیاد دیدم
در تایلند آدم خالص زیاد دیدم و این همان عاملی بود که مرا جذب این کشور کرد تا بار دیگر نیز به این کشور سفر کنم. آدمهای خالص در کشور ما نیز کم نیستند اما برای دیدن آنها باید به روستاها و یا شهرهای کوچک با قدمت تاریخی و اصیل سفر کرد و آدمهای خالص در شهرهای بزرگ کمتر دیده میشود. اما در بانکوک و در قلب پایتخت کشور تایلند شما میتوانید به آدمهای خالص برخورد کرده و از مصاحبت با آنها لذت ببرید.
از در دروازه تو میرویم، از سوراخ سوزن نهملتها هر کدام خلقوخوها و رفتارهای جالبی دارند. یکی از خلقهای جالب ما ایرانیها این است که از در دروازه تو میرویم و از سوراخ سوزن تو نمیرویم. مثلا شخصی ۴۰ میلیون تومان هزینه میکند و خانوادهاش را برای تور اروپا میبرند، اما همان کسی که ۴۰ میلیون تومان هزینه کرده است، اما حاضر نیست 100 یورو بیشتر برای یک رستوران لوکس خرج کند تا خاطره بهتری از سفرش داشته باشد. یعنی از دروازه ۴۰ میلیون تومان پول تور تو میرود اما از سوراخ سوزن خوردن استیک در یک رستوران پنج ستاره برای خود و خانوادهاش تو نمیرود. بعضی از ما فکر میکنیم هزینهای که برای سفر کردیم را باید به شکل دیگری پسانداز کنیم و یا حتی در سفر، به نحوی جبران کنیمو پس، از اتاق هتل، صابون و شامپو برمیداریم و یا در رستوران هتل یا صبحانهخوری هتل بیش از اندازهای که میخوریم، غذا اسراف میکنیم تا به قول خودمان، حلاش کرده باشیم.
از سفر لذت ببرید، اینجا ته دنیاست
هنگامی که به سفر میرویم،
فکر کنیم این سفر، سفر آخر من است و باید به قدر کافی به من خوش بگذرد. منظورم این
نیست که ولخرجی کنیم و از آن سوی بام بیفتیم.
ما پول پسانداز کرده و با آن سفر آمدهایم و این پول را نباید یکباره از دست
بدهیم. اما اینگونه هم رفتار نکنیم بعد از بازگشت از سفر به خودمان بگوییم، ای کاش
نگران پول بلیت نمیشدیم و فلانجا هم میرفتیم، ای کاش فلان بستنی خوش رنگ و لعاب
را میخوردیم و ای کاش به فلان گارسون و باربر انعام میدادیم. در سفر به گونهای فکر
کنیم که اینجا ته دنیاست و باید از آن لذت ببریم. اگر اینگونه رفتار کنیم هم خوش میگذرد،
هم درست رفتار میکنیم، هم بهترینهای یک مقصد را میبینیم و هم اینکه یک برند خوب
از یک ایرانی به عنوان یک گردشگر با فرهنگ و متشخص به جای میگذاریم. فراموش نکنیم
در سفر، نرفتن به فلان رستوران، نخریدن فلان بستنی، ندیدن فلان موزه به علت گرانی بلیت،
صرفهجویی نیست، از بین بردن لذت سفر است.
* این مطلب در ماهنامه گردشگری دور دنیا (ماهنامه لوکس و چاپی 118 سفر) شماره سوم به چاپ رسیده است.